متن ادبی حضرت معصومه (سلام الله علیها)
یا کریمه ی اهل بیت و یاخواهر امام رئوف
به یمن میلادتان، ذره ذره نور میشویم و قطره قطره حضور
و دل را به سرای کرامتتان دخیل میبندیم تا در روز مقدس تولدتان، با دستهای پاکتان تطهیر شویم
بانو!روز میلاد تو،کبوترانه مهمان حرمت می شوم،
دانه های عشق از صحن و سرایت برمی چینم و دور تا دور گنبد طلایی ات می گردم و این گونه جشن می گیرم.
پیش از خورشید، گنبد طلایی توست که هر روز طلوع می کند.
صبح شهر قم مدیون توست؛ مدیون خورشیدی که شب نیز بر فراز شهر آشکار است.
روز میلاد تو، کبوترانه مهمان حرمت می شوم.
جشنی است که همه در آن دعوتند؛ کوچک و بزرگ، پیرو جوان؛
دور تا دور حرم تو چرخ می زنند و چرخ می زنند و نگاه مهربان و نوازشگر تو،
پر و بال دلشان را نوازش می کند.
زیارت نامه خواندنِ این روز، حال و هوای دیگری دارد.
روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می دهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمی گردیم؛
با دل هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار می شود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
مثل بهار، ناگهان می رسی همه پنجره ها را به آغوش باغچه ها می کشانی.
با آمدنت، بهار بر شانه ابرها می ایستد و همه درختان گمشده را فریاد می زند.
وقتی از تو می نویسم، کلمات می خواهند از خوشحالی بال در بیاورند.
تو که متولد شدی، خاک، خشکسالی را فراموش کرد و همه شعرها شکوفه دادند.
تو که آمدی، آسمان در حاشیه امن لبخندهای تو به باران نشست و صدایت را همه رودخانه ها آواز کردند
تا در گوش همه درختان بخوانند.
تو که آمدی، همه ترانه ها عاشقانه شدند و شعرها از لبخند شروع شدند.
تو که لبخند زدی همه آیینه ها شکوفه دادند و خاک درخت شد و شعله ها باران رحمت.
انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا میگیرد
خنكای حضور دوباره فاطمه س) در فضای مدینه جاری می شود و كوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد
به كوچه باغهای حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملكوتی آن نفسی تازه می نمایم
كنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشك های زائرانت
ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبكه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می كنم
باورم نمی شود.........
آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ام
تو كه زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است
بانو! آمدی تا غربتِ غریبِ این برادر، با قدمهای انتظار و شوق شما، رنگ دیگری بگیرد.
آمدی تا هجرت بهارگونه و رسولْ مانندت، ذره ذره این خاک را توتیای اهل نظر کند.
زینب وار آمدی تا هیچ کجا بیچراغ نماند و دنیا دوباره برای خواهری، داستان حماسی دیدار برادری را بنویسد که پر از آیه های تماشاست؛ و تاریخ، برای هر کودکی، لالایی روشن لحظه های انتظار شما را زمزمه کند، تا او بیاموزد رسم عشق ورزیدن را.
در مدینه متولد شدی، اما شهرت، شهر دیگری است
در مدینه به دنیا آمدی؛ اما خانه تو شهر دیگری است؛ خانه تو آنجایی است که شما را با او میشناسند و او را با شما. تو فرزند موسایی علیه السلام و مادر این زمین؛ خواهر رضایی علیه السلام و همه کس این مردم؛ شفاخانه دلشان، قوت قلبشان، نشان راه و نور چشمانشان.
درست است که در مدینه به دنیا آمدی، اما شهر شما حالا مأمن اهل بیت جدتان شده و خانه هر مؤمنی که به آفتاب ایمان دارد؛ حتی اگر در پشت ابر باشد.
در کتاب خاطره جغرافیایی زمانه، این شهر، بی شما نامی ندارد؛ هر چند قدمتی به درازای قامت تاریخ باستان داشته باشد.
چه خوب شد که آمدی!
بانو! آمدی تا شفیع این مردم باشی و سزاست که همه اهل ایمان، به سفارش شما مزه بهشت را بچشند.
بانو! چه خوب شد که آمدی!
بارگاهی که به شهر قم به پاست،
هم برایم نجف هم کرببلاست،
خاک اورا غرق بوسه می کنم،
چون که جای پای اربابم رضاست
معصومه جان!
عطر میلاد تو،
چون نسیم بهشتی است
که مشام دلها را مینوازد؛
میلادت مبارک!
این خبر از مجلسى(1) نقل است در اخبار قم
ثبت گشته در كتب از او همه اسرار قم
گفت در سال دوصد از هجرت خیرالانام
كرد مامون دعوت از موسى الرضا هشتم امام
پس روان شد از مدینه سوى خاك پاك طوس
آن ولى حق، امام هشتمین، شمس الشموس
از فراقش شد چنان معصومه زار و دل فكار
كز كف خود داد آرام و توان، صبر و قرار
آن مهین بانو پس از یك سال دورى و محن
بهر دیدار برادر، چشم پوشید از وطن
از مدینه شد روان با شوق بیرون از بیان
تا به شهر ساوه بیمارى گرفت از او عنان
گشت چون از این سفر موسى بن خزرج با خبر
شد به استقبال آن بانوى دین با كرّ و فرّ
گوى سبقت را ربود از جمع در نیك اخترى
موسى آن فرخنده بخت آل سعد اشعرى
پس مهار ناقه آن مفخر كون و مكان
خود گرفت و شد به پاى شوق سوى قم روان
ریختند از شوق دل بر گرد آن بانوى دین
دوستان و شیعیانش از یسار و از یمین
چون كه در قم كرد منزل كاروان اشتیاق
شد بلند از بستر بیماریش بانگ فراق
كرد بانو جان خود تسلیم بر جان آفرین
آفرین بر همت بانوى عالم، آفرین
بود موسى را به قم باغى و ملكى دلگشا
چون بساط سبزه و مانند گلشن جانفزا
گفت سردابى در آنجا بهر بانو بر كنند
تا به دنیا و به عقبى از نهالش بر كنند
بهر دفن حضرتش دیدند بى گرد و غبار
دو سوار با نقاب از دور گشتند آشكار
آن دو بعد از خدمت و تعظیم و اكرام و نماز
دفن كردند آن بدن را با دو صد سوز و گداز
خود نمىدانم ملك بودند یا از اولیاء
یا تقى بودش به همراه على موسى الرضا
از محن موسى بن خزرج سایبانى ساختى
بر سر قبرش به فریاد و فغان پرداختى
بعد از آن بر پاى كرد این بارگه بنت الجواد
تا كه گردد قبلگاه مردم نیكو نهاد
دختر یك اختر مولا جواد آن میر دین
گشت مدفون در كنار عمه خود دل غمین(2)
----------------------------------------------------
1ـ علامه محمدباقر مجلسى (متوفاى 1111 ه" .ق) مجلسى از علما، فقها، محدثان و نویسندگان بزرگ و بسیار پر كار بود. تنها یكى از كتابهاى او به نام "بحارالانوار" بیش از صد مجلد را در برمىگیرد.
2 ـ حاج سید على میرهاى. به نقل از كریمه اهلبیت(ع)، صص 368 و 370.